خدانویس

تجربیات و تحریرات یک بنده خدا

خدانویس

تجربیات و تحریرات یک بنده خدا

لشگر عیان شیطان

براساس آموزه‎ها و متون مقدس دینی و به اعتراف تاریخ، مبارزه حق و باطل، قدمتی به درازای طول تاریخ بشر دارد، اما در این میان، همان‎گونه که امیرالمؤمنین(ع) می‎فرمایند، باطل همواره خود را در پوششی از حق به مردم ارائه داده است، هرچند در این مسیر از ضعف‎های شخصیتی و هواهای نفسانی فریب خوردگان نیز نهایت استفاده را برده است.

اما به مرور که جبهه باطل، مسیر تکامل ساختاری خود را پیمود و به اوج قدرت ظاهری خویش رسید در روش تبلیغی خود تحول ایجاد کرده و به جای پوشاندن اهداف خود با لعاب حق طلبی، به نمایش عیان اهداف شوم خود برای بخشی از جامعه جهانی پرداخت. حرکتی که با مقدمه سازی طولانی و در طی چندین قرن به صورت مخفیانه پیگیری شد و در نهایت، روزی که جناح باطل احساس کند قدرت بلامنازع جهان است و هیچ قدرتی در مقابل او وجود ندارد در آشکارترین شکل خود ظهور خواهد کرد و همه اهداف شوم خود را با وضوح کامل فریاد خواهد زد. انبوه گروه‎های شیطان پرست، فراماسونی، عرفان‎های مجعول، حلقه‎های ارتباط با اجنه و حرکاتی از این دست با همین رویکرد قابل بررسی است.

اما چرا جبهه شیطان، در کنار روش قدیمی پوشاندن و امتزاج حق و باطل، به صورت وسیع به استفاده از شرّ عیان روی آورده است؟ پاسخ به این سؤال با بررسی این نکته ظریف امکان پذیر است که یکی از مهمترین عوامل عدم موفقیت شیطان در حکومت بر قلب‎ها وجود مانعی به نام فطرت حق جوی انسانی بوده و هست و در روش امتزاج حق و باطل - هرچند شیطان موفق به فریب افراد بسیاری می گردد - در نهایت همان فطرت حق جوی آدمی به او حکم می‎کند از باطل تبعیت کند بنابراین شیطان علیرغم موفقیت ظاهری در فریب افراد در باطن به پیروزی دست نیافته است، زیرا اگر همان فریب خوردگان، به حقیقت آگاهی یابند، بنابر فطرت خویش بلادرنگ مسیر خود را تغییر می‎دهند و جبهه باطل را رها کرده به جناح حق می‎پیوندند. به همین سبب، جناح باطل به سرکردگی شیطان، راه حل اساسی خود را در از بین بردن فطرت حق‎جوی بشر تشخیص داده است که البته در این مسیر نه تنها فطرت حق‎جوی آدمی بلکه همه فطریات از جمله کمال‎جویی، علاقه به زیبایی و... را نیز مانع اهداف خود تشخیص داده و در راستای نابودی و هدم آن از هیچ کوششی فروگذار نکرده است.

اگر شیطان در این مسیر موفق شود آن‎گاه لشکری خواهد داشت که نه به سبب اشتباه در تشخیص حق و باطل بلکه به سبب عشق به شر و نفرت از حق در رکاب او خواهند بود. این سپاهیان شیطان هرچند ممکن است در ابتدا، فقط به پیروی از هواهای نفسانی خویش و نه دشمنی با حق، گام در لشکر شیطان گذاشته باشند اما پس از افتادن در گرداب باطل، مبتلا شدن به عشق شیطان و نفرت از حق، دیگر هرگز سپاه شیطان را ترک نخواهند کرد؛ اتفاقی که نمونه‎های کامل آن را در روایات مربوط به سپاهیان دجال و سفیانی می‎توان به نظاره نشست، و هم از این روست که می‎توان این استراتژی شیطان را یک استراتژی آخرالزمانی برای کادرسازی نبرد نهایی و سرنوشت‎ساز لشکر باطل در برابر حق دانست.

اگر به اعتقادات شیطان‎پرستان و سایر فرق ضاله نگاهی بیندازیم نشانه‎های آشکار این طرز تلقی را در دشمنی آشکار و آگاهانه آنان با حق، مشاهده خواهیم کرد و هرچند این گونه گروه‎ها درصد کمی از مردم جهان را به صورت رسمی جذب روش فکری خود نموده‎اند اما در عین حال با نفوذ و بلکه مدیریت یکپارچه بر ارکان فرهنگ و هنر جهان، توانسته‎اند ضد ارزشهای انسانی را به صورت ارزش به مردم جهان معرفی کرده و گام به گام، فطریات آنان را مورد هجوم قرار داده، بشر را به سمت انفجار غریزه و نابودی فطرت رهنمون شوند

یکی از مهم‎ترین و رایج ترین روش‎های حزب شیطان برای ایجاد جذابیت نسبت به ضد ارزش‎های انسانی، استفاده از انواع هنر جهت ترویج نشانه‎ها و نمادهایی است که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم حامل پیام‎های محرک غریزه و تشویق کننده به سمت بدی یا نشانه یک پیام غیر اخلاقی است، به صورتی که با فرض در نظر نگرفتن تأثیرات منفی معنوی حاصل از نیت و شکل نماد، بیننده علاقمند به آن می‎شود تا جایی که هر زمان به معنای نماد علم پیدا کند بر اثر علاقه‎ای که به آن شکل دارد معنا را نیز به آسانی می‎پذیرد وبرای آگاهان به معنایش نیز تداعی دوباره و دوباره است.

بخشی از این نشانه‎گرایی افراطی که ریشه در تاریخ کفرآلود حزب شیطان دارد شامل نمادهایی مانند ستاره شش گوش، هرم، آبلیسک، ستاره پنج پر معکوس، چشم جهان بین و بسیاری نشانه‎های دیگر است که در گوشه گوشه تمدن شرک آلود غرب قابل مشاهده است و هژمونی شیطان طی حداقل دو قرن گذشته کوشیده‎اند همزمان با گسترش نامرئی قدرت خویش، نمادهای خود را نیز در هر مکان و به هر وسیله ممکن در مقابل دیدگان مردم دنیا قرار دهند تا حس محبت و تقدس همراه با رازآلودی نسبت به این نشانه‎های شیطانی ایجاد نمایند، به صورتی که امروزه بسیاری از این نمادها در اغلب کشورهای دنیا و در میدان‎ها و مکان‎های اصلی شهرها نصب شده تا قدرت این تفکرات را به مردم القاء کنند.

فتدبر...


آنچه در مرز مهران دیدم

واقعیتی که بنده و هزاران زائر دیگر در مرز مهران شاهدش بودیم افتضاحی در ساماندهی امکانات و خدمت رسانی به زوار بود تا جایی که 
1- تنها سرپناه در فاصله 12 کیلومتری مرز تا شهر مهران، مکانی بود که شهرداری تهران احداث نموده بود و خانواده های بسیاری در هوای سرد و روی خاکها شب را به صبح رساندند.
2- وسایل نقلیه در فاصله ای حداقل 8 کیلومتر از مرز متوقف بودند و این مسیر را زوار خسته با پای پیاده و در برخی موارد با سوار شدن بر موتور سیکلت یا وانت برادران مهرانی که پول خون پدرشان را برای این مسیر کوتاه طلب می کردند می پیمودند(البته وسائل نقلیه عمومی رایگان آنقدر انگشت شمار بود که در مقابل خیل جمعیت به حساب نمی آمد).
3- قیمت دریافتی جهت انتقال زوار به شهرهای مختلف هیچ ضابطه ای نداشت بطوری که مثلا برای سفر به تهران یا اصفهان مبالغ مختلفی از 65 تا 100 هزار تومان اخذ می شد و اتوبوس ما 80 هزار تومان گرفت.
4- امکانات تغذیه در محدوده مرز تا شهر مهران محدود به ایستگاه شهرداری تهران بود و در تمام این 12 کیلومتر هیچ خبری نبود.
5- امکانات اسکان و تغذیه در شهر مهران برای زوار بازگشتی از کربلا چیزی نزدیک به صفر بود و هیچ برنامه ریزی خاصی مشاهده نمی شد.
6- تنها ارگانی که کاملا و با برنامه در صحنه حضور داشت یگان ویژه و پلیس ضد شورش بود که برای سرکوب احتمالی زوار با تمام توان و امکانات در صحنه حاضر شده بود.
این بود مشاهدات بنده که البته مربوط به حدود 24 ساعت توقف در مرز و شهر مهران بود و تاریخ آن مربوط به روز اربعین و روز پس از آن است و در مورد ایام بعد و قبلش اطلاعی ندارم.

تو برای کاری به دنیا آمده‎ای

کسی گفت که چیزی را از یاد برده ام. ملای رومی گفت:

  ادامه مطلب ...

دلت پاک باشد!

گروهی نشینند با خوش پسر

که ما پاکبازیم و صاحب نظر

ز من پرس فرسودهٔ روزگار

که بر سفره حسرت خورد روزه‌دار

از آن تخم خرما خورد گوسپند

که قفل است بر تنگ خرما و بند

سر گاو و عصار از آن در کَه است

که از کنجدش ریسمان کوته است


بوستان (سعدی نامه)، باب هفتم، قسمت پایانی حکایت هجدهم

تبلیغ معکوس

ناخوش آوازى به بانگ بلند قرآن همی‌خواند. صاحبدلی بر او بگذشت گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندان چرا همی‌دهی؟ گفت: از بهر خدا می‌خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان.


گر تو قرآن بدین نَمَط خوانی

ببرى رونق مسلمانى


گلستان سعدی، باب چهارم، حکایت چهاردهم