خدانویس

تجربیات و تحریرات یک بنده خدا

خدانویس

تجربیات و تحریرات یک بنده خدا

دلت پاک باشد!

گروهی نشینند با خوش پسر

که ما پاکبازیم و صاحب نظر

ز من پرس فرسودهٔ روزگار

که بر سفره حسرت خورد روزه‌دار

از آن تخم خرما خورد گوسپند

که قفل است بر تنگ خرما و بند

سر گاو و عصار از آن در کَه است

که از کنجدش ریسمان کوته است


بوستان (سعدی نامه)، باب هفتم، قسمت پایانی حکایت هجدهم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد